
اختلافات مورينيو با بازيکنان قديمي و فلورنتينو پرس در باشگاه رئالمادريد آنقدر بالا گرفت که بالاخره مربي پرتغالي کنار کشيد و رفت و حالا ديگر آقاي مغرور روي نيمکت کهکشانيها نمينشيند. بازي با اوساسونا که تمام شد، مورينيو باز هم مثل هميشه بود. همان منطق خاص، همان توجيهات خاص، همان ژست خاص و همان آقاي خاص. در ظاهر هيچ چيز تغيير نکرده بود. باز هم خبري از بازيکنان منفور مورينيو در ترکيب اصلي نبود. کنفرانس مطبوعاتي بعد از بازي هم به پايان رسيد و همه رفتند و از 3 سال حضور آقاي خاص در مادريد فقط خاطرات تلخ و شيرين ماند و رازهايي که هر از چند گاهي يکي از آنها فاش ميشود. ديگو تورس، خبرنگار سرشناس و نامدار اسپانيا يکي از کساني است که طي ماههاي اخير بارها و بارها سعي بر فاش کردن اين رازها داشته. اين خبرنگار اسپانيايي اين بار در جالبترين افشاگري خود پرده از تلخترين روز زندگي حرفهاي آقاي خاص برداشته است. ديگو تورس اينطور شروع ميکند: «مورينيو هيچوقت از ته دل با رئالمادريد نبود. او رئال را پيشزمينه حضور در منيونايتد ميديد و از همان روز اول حضور در مادريد دلش را در منچستر جا گذاشته بود. در 2 سال و اندي که او هدايت رئال را بر عهده داشت بارها و بارها با رفتار و اظهارات خود اين واقعيت را نشان داد. او در مادريد برخلاف دوران حضورش در چلسي يا پورتو هيچ هراسي از تخريب بازيکنان خود نداشت؛ نه از تحقير کاسياس ميترسيد و نه از تخريب پديده جواني مثل پدرو لئون. در سپتامبر 2010 وقتي مورينيو پديده تيم خود را براي بازي مقابل اوسر روي نيمکت نشاند خيلي مورد انتقاد قرار گرفت اما پاسخش به اين انتقادات خيلي ساده بود: «طوري حرف ميزنيد که انگار زيدان يا مارادونا را روي نيمکت نشاندم. کسي که روي نيکمت نشسته بود فقط پدرو لئون بود؛ يک بازيکن معمولي!» کريم بنزما هم در اين دوران از طعنههاي آقاي خاص بيبهره نبود. مورينيو در خصوص عملکرد مهاجم اول تيمش در لاليگا اين جمله عجيب را بر زبان آورد: «وقتي با يک سگ به شکار برويد قطعا شکارهاي خوبي نصيبتان ميشود اما اگر با گربه برويد شکارهاي کمتري خواهيد داشت؛ به هر حال بنزما هم مثل گربه شکار ميکند.» اما شايد تمام اين طعنهها و تخريبها در برابر جمله تاريخي او هيچ باشند؛ جملهاي که خطاب به يک بازيکن نبود و همه بازيکنان رئال آن را شنيدند اما باورش براي آنها سخت بود. هيچ کدام از آنها باور نميکردند که مربيشان مقابل آنها بايستد و چنين جملهاي را بر زبان بياورد. او پيش از ديدار حساس مقابل بارسلونا در نيمهنهايي ليگ قهرمانان اروپا رو به شاگردانش کرد و گفت: «براي باختن آماده باشيد!» شايد از خود بپرسيد که چرا مورينيو با آن همه اعتماد به نفس اين چنين نااميدانه تيمش را به زمين فرستاده؟! پاسخ اين سوال را بايد در منچستر جستوجو کرد. در آن سال و در آن مقطع زماني به شدت زمزمه خداحافظي فرگوسن در جزيره پيچيده بود و لحظهشماري آقاي خاص هم براي بازگشت به جزيره شروع شده بود. نشستن روي صندلي فرگوسن براي مورينيو از اعتبارش هم مهمتر بود. او براي امضاي حکم اخراجش لحظه شماري ميکرد. به گفته مدير برنامههاي خوزه، او شک نداشت که انتخاب اول فرگوسن است. به گفته مدير برنامههاي مورينيو، او اعتقاد داشته که 2 قهرماني در ليگ قهرمانان و 7 قهرماني در 4 ليگ معتبر دنيا جاي هيچ ترديدي را براي سر الکس باقي نميگذارد. از همه مهمتر رابطه دوستانهاش با فرگوسن ميتوانست تضميني براي حضور در اولدترافورد باشد. مورينيو همه اينها را ميدانست و خودش را براي حضور در منيونايتد آماده کرده بود اما در عين ناباوري تلخترين روز زندگي حرفهاي آقاي خاص فرا رسيد؛ نهم مي! روزي که ديويد مويس با انتخاب فرگوسن به عنوان مربي جديد منچستريها معرفي شد. شب همان روز وقتي مدير برنامههاي مورينيو با او تماس ميگيرد او تلفنش را برميدارد و بدون سلام و خداحافظي ميگويد: «حوصله ندارم، بعدا حرف ميزنيم.» مورينيو هنوز هم نميتواند باور کند که انتخاب اول فرگوسن نبوده. او اعتبارش را در مادريد از دست داده بود و چارهاي جز بازگشت به جزيره نداشت. مورينيو بعد از 9 مي، فقط و فقط يک انتخاب داشت و آن هم بازگشت به چلسي بود. او احساس ميکرد که از پشت خنجر خورده، آن هم از کسي که هميشه او را دوست خود ميدانست.»
منبع:صفحه ي ورزشي روزنامه خراسان


